«عطر تو»
اینبار
عطر آمدنت
مستم کرد،
چون رودخانه ای
رقاصه و شاد،
پیچ در پیچ
گره خورده
پیش
می رفتم.
آرام آرام
بوییدم،
بوسیدم،
تجربه کردم.
هرآنچه پیش رویم بود،
اشک های
آسمان پدرم بود
که
به من
جان می داد
و
غلتان سنگ های مسیرم
خزه سبز نمی کردند.
وای
از نواجش های ماردانه شان
که
جمع می زدند
خروش رود را
به موسیقی طبیعت.
و
من
همچنان
مستِ رسیدن
بوییدم
هر آنچه از آن تو
می نمود.
شادِ شاد
به کودکی
درآغوش مادر
مانند شدم،
که شیرخواره
طعم زندگی می چشید
و
مستِ مکیدن بود.
گویی
انتها
مسیری نیست
و
عطرتو
همه جا
هست.
حسین روانبخش-قائمشهر- چهارم بهمن ۱۳۹۱