به بهانۀ افتتاح نگارخانۀ «پِریژا» در بابل
نگارخانۀ «پِریژا» در بابل، آغاز به کار خود را در خرداد ماه سال یکهزاروسیصدونودوچهار و در غالب برگزاری دو نمایشگاه از آثار چهل و هشت هنرمندِ حوزۀ نقاشی و مجسمه به اطلاع هنردوستانِ خود رساند.
افتتاح این نگارخانه بهانه ای شد تا به دلیل حضور و فعالیت تعداد روبه فزونی فضاهای فرهنگیِ نمایش آثار هنری در بابل، که هنوز با کلان شهر شدن و احساس کمبود حضور فعالین و فضاهای نسبتاً مناسب فرهنگی فاصله دارد، نکاتی را یادآور شَوَم.
هر چند که هنوز در بابل نبود و کمبودِ یک فرهنگسرا یا فضای مناسب نمایش آثار هنر مدرن و معاصر (فضایی که بیشتر در دنیا برای اینگونه آثار فراهم می شود به اصطلاح مکعب سفید (White Cube) خوانده می شود. زیرا همه چیز به یک رنگ متمایل به خاکستری و نزدیک به سفید است، تا کمترین تأثیر را بر آثار به نمایش درآمده بگذارند) به شدت به چشم می خورد، و تعداد مخاطبان و هنرمندان فعالش (میزان و ملاک فعال بودن و استمرار هنری در این جمله، طبق استاندارد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کشور ایران، تعداد نمایشگاه های انفرادی یک هنرمند در گالری های معتبر و همچنین تعداد مقالات و نقدهایی ست که از آنان و یا در رابطه با آنان در روزنامه ها و نشریات معتبر ملی و بین المللی آمده) هم که می توان به جرأت گفت انگشت شمارند و در هر افتتاحیه ای می توان آنها را ملاقات کرد و آثارشان را دید.
مناسب خواهد بود اگر این نکته ها را زنگ هشداری بدانیم برای مسئولینی که بر اساس یک آیین نامۀ خاک خورده، پس از نیم قرن فعالیت نگارخانه داری در ایران، همچنان به بهانه نبودن و یا کمبود فضای نمایش آثار هنرهای تجسمی به هر هنرمندی مجوز تأسیس یک گالری و اداره آن را می دهند. بی آنکه توجه داشته باشند که هنرمند مسئولیت و وظیفه اش خلق و تولید اثر است و نه نمایش و فروش و بازاریابی آثار دیگر همکاران. به ضعم متولیان و کارشناسان شناخته شدۀ این امر نیز این وظیفه برعهدۀ کسانی ست که در امر فروش و بازاریابی و برندینگ هنری خبره اند و از تحصیلات و یا تجربه در این حوزه و بخصوص مدیریت فرهنگی و بازاریابی و اقتصاد برخوردارند. در کنارشان نیز سرمایه داران و مشاوران و کلکسیونرها و مجموعه داران مختلف فعالند تا حوزه فعالیت شان را به خوبی پوشش دهند.
به عبارتی مفاد آیین نامۀ صدور مجوزهای نگارخانه ها به جای تمرکز بر هنرمند بودن افرادِ مؤسس و سپردن مدیریت نگارخانه ها بدان ها، دیگر شایسته است بر افرادی تکیه کند که علاوه برآگاهی در حوزه هنر، به فعالیت ها و شاخص های بازار هنر نیز تسلط داشته باشند. که اگر همچنان چرخ بر پاشنه هنرمندِ گالری دار بچرخد، نگارخانه ها همان وظیفۀ خانه موزه ها و موزه ها را در حوزه هنرهای تجسمی ایفا خواهند کرد.
به قول ارنست بایلر که زندگی روزانه یک مدیر گالری را اینگونه توصیف کرده : «وقت زیادی را پای تلفن، تأیید انتقال پول، فکس و نامه صرف می کنید. هنرمندان، مجموعه داران و موزه ها را می بینید؛ اطلاعات جمع می کنید، تحقیقات تاریخ هنری می کنید، مقایسه می کنید، بازدیدکننده می پذیرید، به مشتری ها تصویر نشان می دهید، به قاب کردن می پردازید؛
این زندگی روزانه هر کسی است که یک گالری را می گرداند.»[۱]
در ایران نیز نمونه هایی از هنرمندانی که پس از گالری داری، یکی از دو حرفه را دنبال کردند کم نیستند. اما به گفته خودشان و به شواهد آثارشان در یکی از این دو حرفه موفق بوده اند. زیرا که بهتر است هنرمند بود، یا گالری دار. بی تعارف اگر از استثناهای انگشت شمار در دنیا بگذریم، نمی شود هشت ساعت در روز نقاشی بکشی، مجسمه کار کنی، طرح بزنی و در کارگاه مدیریت آثارت را به سرانجام برسانی و بعد انتظار داشته باشی گالری ات هم سرجایش استوار باشد، نمایشگاه هایش به خوبی برگزار شود، هنرمندت رضایت خاطر داشته باشد و برند گالری ات اعتبار یابد.
امروزه با حضور و فعالیت جوانان در عرصۀ هنر، گرایش های جدیدتری پا به عرصه آزمایش و تولید گذارده، که وسعت ارائه شان بسی بیشتر از نقاشی و مجسمه و عکاسی به شیوۀ کلاسیک و قدمایی ماست. هنرمند جوان امروز در بیشتر مواقع با خلق آثارش به دنبال تعریف تازه ای از نمایش و فروش هنر است. او فضا را برای خود تعریفی دوباره می کند. نشان می دهد باید برای نمایش اثرش به دنبال وسعت بخشیدن به فضای نگارخانه های کلاسیک مان باشیم. فضای یک خانه یا کارگاهی که در آنها یک چهاردیواری و نور هالوژنی تابیده بر دیوار برای نمایش اثر کفایت داشت، امروزه خیلی قدیمی و مستهلک به نظر میآید. چه در رنگ و نور، و چه در حجم فضای نمایشگاهی بهتر است تجدید نظرهایی شود، تا آثار امکان دیده شدن در شرایط مناسب تری داشته باشند. آثاری که مجبور نباشند بر دیوارهایی به رنگ های مختلف و دائمی به نمایش درآیند.
چیدمان و همنشینی دو تابلو درکنار هم سوادی می خواهد که بی شک هنرمند تمام آنرا ندارد، گالری دار نیز. اما این بخش اگر که با انتخاب و نظر یک نمایشگاه گردان و نور پرداز همراه شود، نتیجه اش جذب مخاطب بیشتر و خلق یک فضای مناسب و زیبا خواهد شد که چشم نواز نیز هست. بی پرده اگر بگوییم؛ امروزه گالری داری مساوی با دلالی ست. بدان معنی که گالری داران، دلالانِ فروشِ آثار هنرمندان خود هستند و آنان را به بازار جهانی هنر معرفی خواهند کرد. در این مسیر چرخه ای شکل می گیرد که نمایشگاه گردان(کیوریتور) معرفِ هنرمند و اثرش به گالری ست، منتقد بازشناسانندۀ او در رسانه ها ست، کلکسیونرها و مجموعه داران میزبان، حامی و خواهان این کالای تولید شده و موزه ها در نهایت خانه ابدی آثارند.
این چرخه بدون شک با چاپ کاتالوگ هایی با اطلاعات کامل و وضعیتی مناسب و تبلیغِ صحیح، ماندگارتر و فراگیرتر خواهند شد.
در پایان بی آنکه بخواهیم عنوان مطرح شده از طرف این نگارخانه را برای نمایش آثار در زمان افتتاح زیر سوال ببریم، تنها جهت ارائۀ یک الگوی صحیح و بالابردن حساسیت های مخاطبین و بازدیدکنندگان که مصرف کننده هنر خواهند بود نکته دیگری را یادآوری خواهیم کرد. و آن نکته اینجاست؛ نمایشگاهی که از آن با عنوان «نمایشگاه گروهی هنرمندان معاصر مازندران» یاد شده، پرسش اساسی زمانه ما را دوباره در ذهنمان تلنگر می زند، که آیا می توان صرفِ حضور و کار افراد مختلف در این دوران به آنان و آثارشان برچسب معاصر را داد؟ پرسشی که جواب به آن می تواند هم برای مخاطبان راهگشا باشد و هم برای آینده گالریِ فوق مسیر درستی طراحی کند. برای جواب به این سوال هم بهتر است کمی بیشتر به الگوهای تثبیت شده هنر معاصر و هنرمندان معاصر در دنیا توجه شود. تا برای آنانی که هنوز در ابتدای راه هستند متر و معیار درستی در دست باشد.
منتشر شده درشماره یکصدو هشت، دوماه نامه فرهنگی-ادبی بارفروش، نشریه انجمن بابلی های مقیم تهران
[۱] - ارنست بایلر، عشق به هنر/گفتگوهای کریستف موری با ارنست بایلر ، ترجمه شروین شهامی پور، نشر نظر، تهران،۱۳۹۴، ص۸۱