حکایت خواب های خوشِ کیوان زند
«... کاش در این هستیِ بیکران، پُلی بودم بر خیالِ پربارِ رود، زیر ساقه های ِ برنجِ شالیزارها.»
کیوان زند-اسفند هزار و سیصد و نود و چهار
به نظر میرسد برخی از انسان ها را نمی توان به حال خودشان واگذارد.
نمی توان از کنارشان به راحتی عبور کرد.
حتی اگر اثری به نظر ساده از آنان ببینی، نمی شود سهل و ممتنع ننگریست.
این دسته از افراد را اگر به حال خودشان وابگذاری، همه زندگی ات را تغییر می دهند، دگرگون ات می کنند، یا شاید هم در به درت می کنند، در فلسفه هستی و زندگی. انگار نمی توانند همه چیز را به روال معمول بگذارند که بگذرد. اینان را اگر به حال خودشان رها کنی نه تنها تو و خودشان را که همه حضورِ انسان را غرق جهانی دیگر می کنند.
ما اما عادت کرده ایم اطرافمان همه چیز همان جایی باشد که هست. عادت کرده ایم بچسبیم به عادت هایی در گذر ایام شکل گرفته اند. همچنان هم عادت ها مان را برای نسل های بعد باقی می گذاریم که مبادا آرامش مان را با تغییر این عادت ها از دست بدهیم. شاید که، می ترسیم از این تغییر.
اما برخی را اگر در خیالشان رها کنی، با عالم و آدم جور دیگری مواجه می شوند. همه چیز در اطرافشان تغییر می کند. آن طور دوست می دارند که تاکنون ندیدیم و آنگونه می اندیشی که می توانست این نیز باشد. چه خوب بود اگر واقعیت موجود نیز به حقیقت خیال آنان نزدیک تر می شد.
برخی افراد در بودن شان و در آثارشان فلسفه زندگی و فلسفه هنر را به شکلی گره می زنند که نمی شود از هم جدای شان کرد. اگر از زندگی شان حرف می زنی هنرشان را نیز می بینی، و اگر از هنرشان صحبتی در میان باشد، زندگی شان نیز تحت تأثیرش قرار خواهد گرفت.
حال اگر این جریان بیش از نیم قرن ادامه داشته باشد دیگر چه بخواهیم یا نه، نمی توان حرکت شان را به هر شکلی که انجام می دهند نادیده گرفت. نمی توان با آرامش از کنارشان گذر کرد. چرا که به هر شکل حتی اندکی با گفته ها و آثارشان در تو تغییر ایجاد می کنند، و این تغییر سرآغاز جور دیگر زیستن ات می شود. جوری که دیگر شکل گذشته ات را به آرامی دگرگون می کند و عادت هایت را هم.
اگر با آثار این افراد مواجه شویم و از زاویه نگاه آنان به جهان بنگریم، این بار که از کنار پُلی می گذریم، دیگر بدان پل به مثابه یک مجموعه خشت و گل و سنگ و آجر نگاه نمی اندازیم. بلکه موجودی را می بینیم که سال ها با سخاوت و صبوری ما را از روی خود عبور داده، با همه خاطرات و نگاه و وضع مان همراه شده و با ما زندگی را زندگی کرده. بی آنکه حتی در سخت ترین شرایط هم خم به ابرویش آورده باشد و لب به اعتراض گشاده باشد.
این بار که از کنار کفاش، رفتگر، معلم یا که پزشک شهرت عبور می کنی، دیگر او تنها یک فرد عادی نیست. بلکه مجموعه ای از تن و جان است که در افاق جهان سیر کرده و در اینجا و در مقابلت بدین شکل ظهور یافته.
رو در رویی با عکس های کیوان زند در ساختمان گنجینۀ بابل با عنوان «خط و خال، برخی از بابلی ها» که از نوزدهم تا بیست و هفتم فروردین 1395 در معرض دید عموم قرار گرفته بود، و خواندن و معاشرت با او در این نمایشگاه، از آن دست اتفاقاتی بود که نمی شود به راحتی از کنارش عبور کرد. (هر چند از برخی جوانبِ حرفه ای برگزاریِ نمایشگاه، همچون مدیریت هنری، کیوریتوری و غیره... ممکن است در اختلاف سلیقه و دیدگاه با او قرار بگیریم.)
"حکایت خواب های خوشِ دوربینِ عکاسیِ قدیمی" از جمله تیترهایی ست که در پوستر نمایشگاه او، تارکوفسکی وار، بازنمایی ای است از زندگی و تأملات درونی اش، که به روایت تصویر می بایست عینی باشد تا دیده و معنا گردد. خواب و رویا در سینمای تارکوفسکی سیاه و سفید بود و نمایی از حقیقت. حکایت دنیای درونی آدم ها و آنچه که باید باشند.
باید کنجکاو بود تا بدانیم چه اندازه می توان تأثیر این سینما را بر نگاه عکاسانه زند جدی بگیریم و مؤثر. هر چند تا اینجا اندکی می دانیم سال ها با سینما زندگی کرده، درسش را خوانده و فیلم هایی نیز ساخته.
برای بزرگ تر دیدن تصویر بر روی آن کلیک نمایید
در بین سال های هزار و سیصد و سی وهفت تا چهل و دو شمسی از او نقاشی هایی متأثر از بازیگران مطرح سینما برجای مانده که به لحاظ برخورد نقاشانه و توانمندی طراحی و اجرا قابل تأمل و تعمق است. سال های قبل از پنجاه و هفت در آن سر دنیا روایت های از سینما و عکاسی داشته.
برای بزرگ تر دیدن تصویر بر روی آن کلیک نمایید
کادر بندی ها، نوع نگاه، فلسفۀ زندگی، عمق سخنان و کنایه ها و درون مایه آثار او در عکس ها، نقاشی ها، خوشنویسی، فیلم ها، نمایش ها، خاطرات و نوشتهها و اشعارش که هنوز بیشترشان منتشر نشده اند نیاز به فضا، زمان و همراهانی دارد که با صبر، تأمل، شکیبایی و عشق، این انسانِ عاشق را به گفتگو بنشینند.
بدون شک در مواجهه و فهم عمیق ترِ عکس هایی که در سال های 1392 تا 1394 با دستگاه دوربین لوبیتل2 روسی که مربوط به شصت سال قبل است و نگاتیوهای سیاه وسفیدی که گاه تا سی سال قدمت داشته اند گرفته، و در این نمایشگاه ارائه کرده، باید با او و آثارش زندگی کرد. همراه خواب ها و نگاهش شد، و مسیر اندیشه هایش را پی گرفت.
بیست و چهارم فروردین ماه نیز همزمان با نمایش آثار، فیلمی مرتبط با زندگی شغلی برخی از بابلی ها به کارگردانی و ساخت خودش برای علاقه مندان، به نمایش گذاشته شد.
حسین روانبخش
منتشر شده در نشریه
دوماه نامه بارفروش
شماره 112
اردیبهشت ماه 1395